سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از شریفترین کردار مرد بزرگوار آن است که از آنچه مى‏داند غفلت نماید . [نهج البلاغه]

حرفهای یک مامان

بنام خدا
چند وقت قبل همسرم برای یک همایش قرار بود بره مسافرت و همایش دقیقاً روزی بود که من باید به مدرسه میرفتم. از اول سال تحصیلی تابحال، کار همسرم بود که در این روز بچه را نگهداری کند و حالا بایستی میرفت همایش، ومن ماندم که چه کنم.
اول تصمیم گرفتم از یکی از همکارانم بخواهم بجای من آنروز کلاس برود، اما شماره تلفنش در دفتر تلفنی بود که محمد پاره کرده بود و کاغذهایش را هم خورده بود!
بالاخره تصمیم گرفتم که او را بر خلاف میل باطنی، به مهدکودک مدرسه ببرم و البته دفعات قبل که برده بودم، از اول تا آخر، گریه می کرد و یک ساعت نشده، پدرش با ماشین امده بود و او را به خانه برگردانده بود.
وسایلش را آماده کردم، اما صبح که شد پدرش گفتند من دلم تاب نمی آورد که بچه در مهد تا ظهر گریه کند و نهایتاً بخاطر بچه، در همایش شرکت  نکردند.
به نظر شما، به این نمی گویند نی نی سالاری؟




یک مامان ::: پنج شنبه 85/9/30::: ساعت 11:55 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :4178
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<